نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد،
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ، ولی بسیار مشتاقم ، که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد، به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم خویش را برگلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته ترسازد ، بدین سان بشکند در من ، سکوت مرگبارم را ...
به یادشریعتی در سالمرگش این قطعه را آوردم.اون رو بارها و بارها خوندم و انگار هر بار صدایی از خارج از گلوی خودم را می شنیدم که به من در خوابم نهیب می زد. هرچند هیچ کدام از اندیشه ها و عملکرد شریعتی را ذره ای قبول ندارم. ولی به عنوان یک مرد بزرگ میشناسمش. |