معترضان همیشگی
 تفریح نداریم،سرگرمی نداریم،کار نداریم،امکانات نداریم،کار نداریم،شرایط ازدواج نداریم،دلخوشی نداریم،تنوع نداریم، از همه مهمتر آزادی نداریم.همه اینها شعار هایی است که تا پای درد دل یک جوان بنشینی سر خواهد داد.خود من هم وقتی منصف می شوم،می بینم اینا واقعا شعار نیست،حقیقته   محضه. آگه  بخواهیم به عمق قضیه فکر کنیم ،می بینیم ما جوانها از خیلی چیز .محروم هستیم همین نداشتن اختیار در انجام امور روزمره که در مفهوم آزادی می  گنجد خیلی وقتها شده که نتونستم با خیال راحت و بدون داشتن دلهره واظطراب از خونه بیرون بروم، چرا؟چون به قول بزرگتر ها، جامعه خراب و نا امن است.چه چیزی باعث نا امنی جو اجتماع شده؟بچه منفی های نسل ما؟دلیل منفی بودن اونا چیه؟چرا اونا هم بچه مثبت و کار درست نیستند؟اگه از خودشون بپرسی می گویند، کله شقی و شیطنت.اما از دید بزرگتر ها یک تعبیر دیگه داره،بی خیالی و بی قیدی،شاید هم ... نمی دونم آخه اینهمه شور و نشاط نباید هرز برود   به قول   خانوم  جونم: جوونا باید تخلیه بشن تا احساس رضایت  کنند اما کو گوش شنوا.البته این وسط بعضی ها هم به بیراهه می روند،مقصر کیه؟اینجور موقعه هاهمه آدم را دوره می کنند که تو بزرگ شدی،عقل داری می تونی خوب و بد را تشخیص بدی اما وقتی پای مسایل سرنوشت سازی چون اتنخاب رشته تحصیلی،انتخاب شغل دلخواه،انتخاب شریک زندگی میاد وسطاز نظز اونا هنوز بچه ای و قدرت تصمیم گیری نداری. نمی دونم کی قرار چشمها شسته بشه و مسائل جور دیگه ای دیده بشه.شاید وقتی نسل سومی های امروزی فسیل شدند.
خانم گل