هیچ به آدمها ی دور و بر دقت کردید؟ به خودمون چی؟؟ ..... مایوس کننده است! نه؟ همه عصبی. همه گرفته.همه مضطرب و نگران. سگرمه ها در هم.همه خسته. بی حوصله. کم حرف. کم طاقت..... همه :  .....مثل بشکه ی باروت منتظر جرقه ایم......... !!!!
خب! می گید چی به سر ما اومده؟ می گید چرا دیگه خنده هامون مثل سابق نیست؟ چرا از بودن با هم لذت نمی بریم؟ چرا دیگه اصلا طالب بودن با هم نیستیم؟ یا دیگه از بودن با اونهایی که قبلا باهاشون خوش بودیم فرار می کنیم؟  سراغمون رو نمی گیرن ٬ ما هم ایضا٬ سراغشون رو نمی گیریم..... به جای هم نشینی با آدمها٬ می شینیم اینجا٬ پای مانیتور و تو فضای مجازی اینترنت غرق میشیم. خنده تون میگیره اگر بگم من و همسرم گاهی تو خونه هم که هستیم با هم چت می کنیم!!....... اون تو اتاق و من تو سالن!!! تو ۶۰ متر جا !! به جای کنار هم نشستن و گپ زدن٬ چت میکنیم!!!!! ....... با بهترین دوست ام هم همین داستان تکرار می شه ..... کنارش که هستم٬ حرف نمی زنه. سا کته. تو خودشه. می فهمم که حوصله نداره. اما همچین که تو اینترنت به هم می رسیم٬ برام () میفرسته !!
من میگم یه چیزی مون شده ............
مرمر