رعنا
«نرمک نرمک       از سر چشمه می آید        رعنا
  خندون خندون    نازو کرشمه   می آید         رعنا .... »

صدای خانم ملوک ضرابی (۱۳۷۸-۱۲۷۰) است که ما را به وجد آورده. برای اولین بار است که صدای او را می شنوم ، این صدای گرم و رسا را. و مادرم تصویر می کند برایم، سالها پیش را، هنگامی که او در سنی بالای شصت سال، لباسی از حریر آبی و تمبکی به دست، در تلویزیون برنامه اجرا میکرده ...

« مایه ی نازی    عمر درازی     گل مایی      رعنا
                        چه بلایی         رعنا » .......

چه خوب گفتی بابک که« انگار او اینجاست، که انگار او زنده است، کنار ماست...» لازم نیست چشمها را ببندیم تا او را اینجا ببینیم،« پیرزن سرزنده ای که تمبکش را بر داشته و سر خوش می خواند ...»
« اندک اندک     در سر کوی ات   افتادم      رعنا
  لنگان لنگان     راه وصال ات      پیمودم     رعنا............»

صلابت و شوری که در صدای اوست تو را با خود می برد... به سالهای گذشته، حتی به سالهایی که نبوده ای .... به حال و هوای دورانی که تو در آن نزیسته ای ... به سالهایی که در آن عشق به سادگی شعر این ترانه بوده ...
 عجب سحری کرد ما را این صدا.
و به حق که:
 « تنها صداست که می ماند .»


مرمر. ۱۱ خرداد