لب ریزٍ از زنده گی
برکه را
نوازش کردم،
او به من لبخند زد.
درخت را
بوسه زدم،
شکوفه باران شد.
بر زمین
سجده کردم،
از آن چشمه جوشید.
و تو را
در آغوش فشردم،
بال گشودی.
ببین!
من
لبریزٍ از زنده گی ام!
دوازدهم دی ماه هشتاد - بابک
توسط بابک- ۱:۰۰بامداد