سلام به همگى.
نمى دونم آیا نقاش معروف اسپانیا یى  "
فرانسیس گویا"﴿۱۸۲۸-۱۷۴۶﴾ رو میشناسید یا نه. اخیرا" فیلمی از زندگی گویا دیدم به اسم  " گویا در بوردو" که جوایز زیادی رو نصیب خودش کرده. قبلا" تعدای از کارهای گویا رو دیده بودم اما چیز زیادی از زندگی او نمی دونستم. خیلی خلاصه بگم که گویا،به "سردمدار سبک نوین نقاشی" خصوصا" در خود اسپانیامعروفه. گویا قوانین نقاشی کلاسیک رو متحول میکنه و تصاویر بدیعی خلق می کنه که در اونها به جای تصاویر منظره های شیک و یا موضوعات تروتمیز ،به فقر و نکبت و جنگ و به دیو درون انسانها میپردازه، اونم با دید یک نابغه ی نقاش. البته نقاشی تروتمیز هم کم نداره، گفته باشم!
این فیلم برداشت تاثیرگذاریه از زندگی گویا، با یک تیتربندی عالی، با یک موسیقی محسورکننده، بازی بی نظیر هنرپیشه ها. به علاوه، چیزی که در مورد هین فیلم جالبه در امیخته شدن صحنه هایی از فیلم با تئاتره.﴿ البته تحلیل من در حد یک بیننده ی آماتوره!﴾
کارکردان فیلم "کارلس سائورا" ست. دعوتتون می کنم هم کارای نقاشی گویا رو گیر بیارید و ببینید هم این فیلم رو!

از طرف مرمر  در ساعت ۷:۰۰  بعدظهر


چرا تائو؟
وقتی نظرات دوستان رو در مورد تائو خوندم گفتم شاید بهتر باشه که کمی در مورد اهمیتش بنویسم تا بلکه مطلب روشن تر بشه :
تائو در فلسفه یک استثناست . حتی با عرفان هم نمی شه اون رو مقایسه کرد . نه می خواد بره به عرش اعلا نه می خواد ذره بین دستش بگیره و دنیا رو زیر و رو کنه. بالاترین مقام توی دنیای تائو این می تونه باشه که بشی مثله یک تیکه چوب توی دامن طبیعت... بدون هیچ خواست و نیازی... بدون واکنش عمدی در مقابل دنیا... در واقع با جریان هستی یکی بشی ...
عرفان همه ی حرفاش رو می زنه که تو رو به خدا برسونه....تائو میگه میتونی از همه چیز خالی بشی و بعد شیرجه بزنی توی طبیعت و مثل یک آفتاب پرست چنان در اون حل بشی که نشه شما رو از هم تفکیک کرد؟!
عرفان می گه با دلیل و منطق نمی شه دنیا رو تحلیل و توصیف کرد... تائو میزنه زیر همش و اصلاّ میگه دنبال تحلیل و توصیف نباش! بلکه دنیا رو به عنوان یک کل یک پارچه ی انفکاک ناپذیر ببین که داره سیر میکنه وچون و چرا هم نداره!!!!
از طرف بابک  در ساعت ۴:۱۵ بعدظهر



امروز
من و بابک دیروز اومدیم تهران،من که ازساعت۳ بعدظهر تا ۸ صبح امروز بیهوش بودم.صبحی به هرکی زنگ زدم تحویلم نگرفت تا اینکه عیسی که تازه یه سر اومده ایران بهم یه زنگ زد. پیشنهاد داد بریم نمایشگاه....
-چی؟ نمایشگاه که تموم شده دیر رسیدیم.
-نه! نمایشگاه فنی مهندسی عمران در محل دائمی. شرکت ما هم از دوبی اینجا شرکت کرده واسه همین اومدم ایران ...
-...مممم!!! باشه!!! من نیم ساعت دیگه اونجام
(دو ساعت بعد)
-الو....الو...کجایی تو پس؟؟؟!!
- اومدم دم درم..باتری این موبایلم داره تموم میشه ....الو...
(سه ساعت بعد)
بعد از کلی حال و احوال ....
غرفه رو چند گرفتید؟... عجب دختر خوشگلی، این رو از کجا آوردید؟ ..آها...روابط عمومی شرکته... خوب بریم بگردیم راستی احسان میگه که مرکز خرید اسکان ندا اینترنت مجانی پر سرعت گذاشته اونجا هم یه سر بزنیم.تمامی غرفه یک مهندس هم پیدا نمی شد همه شرکتهای عمرانی کلکسیونی از دختران زیبا رو در معرض دید گذاشته بودند...خلاصه خیلی خوش گذشت. ۵ کیلو کاتالوگ بار ماشین کردم. ساعت ۴ مرکز خرید بودم. ولی اینطور ها که میگن نبود علاف بازار در اون ساعت هم آدم ولو بود من هم که خجالتی...زدم رفتم کافی نت پایتخت. آخه خونه ... البرز داره داداشم افتضاح...ویندوزش هم فارسی نیست... برای همین از خونه نت بی نت.اصلا سرعتهای اینجا تهوع آوره... اینجا تو این کافی نت، تنهام حالمم بده ...
از طرف باربد  در ساعت ..:۴بعدظهر