رودلاگ

جریانی همچون رود بر بستر وبلاگ، از زمستان 81 ، باربد شمس

رودلاگ

جریانی همچون رود بر بستر وبلاگ، از زمستان 81 ، باربد شمس

من گاو مش حسنم

هنوز دو دلم که بالاخره سیاسی نویس شدم نه؟ و حالا سرم به باد میره یا نه؟ به خاطره همین هست که شاید  هم خانم گل صلاح دونسته که دیگه مطلب ننویسه البته خودش میگه نوشتنم نمیاد ولی من میگم شاید همین علتی که که میگم باشه من که مستقیما ازش نپرسیدم ولی خوب دیگه اینجا مطرحش کردم. واقعا حالا که فکر می کنم می بینم اونهایی که دارند انرژی شونو در وبلاگ سر نوشتن مطالب سیاسی هدر می دهند بلا نسبت مغز خر خوردن؛ مگه نق و غر تا حالا در رفتار حاکمان ما سر سوزنی تاثیر داشته که حالا ما هی بگیم آی هوار! فلان کس که سخنگوی فلان ارگان است گفت اینطوری اما بهمنان کس میگه اونطوری ولی آخرش که چی؟ سر نخ دست کسان دیگر در ممالک دیگره و ما بازیچه و قربانی.
یاد اون عاشورایی می افتم که ۸ سال بیشتر نداشتم و شاهد قربانی کردن یه گاو بزرگ بغل یه هئیتی بودم از اول تا آخری که سر گاو رو بریدن این گاوه هیچی نمی گفت تازه دست و پاهاشو هم بسته بودند موقعی هم که کله اش کنده شد یه تکونه آرومی می خورد ولی اون چشمش به همون درشتی سابق داشت به ملت نگاه می کرد. مدتها با خودم فکر می کردم چرا یه صدا هم از خودش در نیاورد. حالا کم کم دارم حس همون گاو رو پیدا می کنم.
نه! دیوونه نشدم.
نگاه کنید به نثر عصبی و هتاکانه وبلاگ های معروف که اخیرا هم همه سیاسی نویس شدند.آخرش هم به دیوانه شدن خودشون ختم میشه و الا عکس العمل به اتفاقات سیاسی داخل و خارج از ایران توی این دوره زمونه واقعا احمقانه است دیگه کدوم خری میره به امید روزهای بهتر در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شرکت کنه؟ یه مشت فرصت طلب حرومزاده با احساسات یه عده بچه ساده لوح بازی کردند باز هم پس از یک مقطع کوتاه همون آش و همون کاسه؛ دیگه مث روز روشنه که دست بیگانه ها هم تو دست اینهاست. اصلا انگار همه می خواهند وضع اینطور بمونه مگه چندسال می خواهیم توی این دنیای لعنتی زندگی کنیم که جوونیمون حروم این آشغال بازیها بشه؟ کدوم دموکراسی؟ کدوم اصلاحات؟ کدوم خواست مردمی؟ به چه امیدی؟ همه اش سراب،سراب خرداد ۷۶ ،سراب اصلاحات ، سراب جنبش دانشجویی، فقط دکانی برای یه مشت رذل بی اصل و نسب که این وسط دنبال منافع خودشون بودند.
خیانت از این بالاتر که یه مشت پیرپاتال به اصطلاح ملی مملکت رو دودر کنند تا چهار تا دانشجو گیر دژخیمان زندان مرتضوی بیفتند و بلایی به سرشون بیاید که ارواح جد و آباءشون جلو چشمشون رژه بره.
یا یه مشت به اصطلاح روشنفکر کله خر از این قماش بشوند اپوزوسیون که تا داخل مملکت بودند یکی به میخ می زدند یکی به نعل حالا که خارج رفتند وق وق راه انداختند که آی لنگش کن! بدون هیچ تئوری، هدف و برنامه، لابد ملت هم باید گوسفند وار پشت سر اونها سینه بزنند.
اینها فعالیت سیاسی نیست بلکه نق و نوق و بهانه جویی و انتقاد بی هدف و بد شکل و بی سلیقه سیاسی است نهایتا گوشت خورشت عاشوراییم.
دیگه من سکوت می کنم به همه اتفاقات مسخره ای که اسمش رو به اشتباه گذاشتند خبرهای سیاسی والا همون گوشت گاو قربونی اسم بهتر و صد البته باشرف تریه.

نظرات 5 + ارسال نظر
خانم گل شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:55 ب.ظ

تو از ی خورده خیلی بیشتر به مغزت فشار اومده.اخه این چرت وپرتا چیه می نویسی؟؟؟؟بچه ! تو پیشتر ها با انگیزه تر بودی، تو را چه شده است؟؟

خانه آبی یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:50 ق.ظ http://khaneheabi.persianblog.com

آن گاو شاید نمی دانست چه بلایی میخواهند برسرش بیاورند ولی ما که میدانیم ، دردش هزار بار بیشتر است!

هاله یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:08 ق.ظ http://mithras.org

سلام. ببینم تو وقتی کسی رو دم دستت گیر نمیاری خودتو میزنی؟ :)

آیه‌های زمینی یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:45 ق.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com


نه نومیدمردم را معادی مقدر نیست
چاووشی امیدانگیز توست بی‌گمان
که این قافله را به وطن می‌رساند!

(شاملوی بزرگ)

نکنه تو هم پیش مرتضوی بودی که این‌جوری قاط‌ زدی؟ ولی راست می‌گی. این نوع تخلیه‌های هیجانی فایده‌ای نداره. البته ناامید شدن هم که خودت می‌دونی... اما یه‌کار دراز مدت فرهنگی چی؟ یه‌کار هدف‌دار! می‌تونه از همین وبلاگ‌ها شروع بشه.

بازیچه چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:35 ق.ظ http://bazicheh.persianblog.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد