رودلاگ

جریانی همچون رود بر بستر وبلاگ، از زمستان 81 ، باربد شمس

رودلاگ

جریانی همچون رود بر بستر وبلاگ، از زمستان 81 ، باربد شمس

شیرین عبادی نازنین سمبل...

سه شنبه شب بود و به پرواز نرسیده بودم،خسته و ناراحت تا آژانس ندیم رفتم که ناگهان با گروهی تقریبا ۱۰۰۰ نفره از زن و دختر و تک وتوک جوون گل به دست یه در حال خوندن سرود ای ایران بودند مواجه شدم. دیروز در روزنامه شرق خونده بودم که قراره از عبادی فردا در فرودگاه استقبال بشه و فریبرز رییس دانا هم سخنرانی بکنه تصورش رو هم نمی کردم شانسی به طورشون بخورم چون همیشه خودمو از این نوع تجمعات دور نگه می دارم. قیافه سانتی مانتال جمعیت نشون از یک تیپ خاص می داد که خواستار نوعی تجمع سیاسی آرام به سبک اروپایی باشند شعار های   - عبادی نازنین سمبل ایران زمین  - شعار عبادی عدالت، آزادی هم صحه ای بر این نظر بود. جمعیت زنان مستقل ایران در بین جمعیت اعلامیه پخش می کردند که متن اون تبریک این جایزه صلح فقط به آن دسته از حامیان فیمنیسم در چهارچوب تعریف شده خودشان بود (فکر کنم فقط شامل همون نویسندگانش می شد) رییس دانا  و دور و بریهایش با قایم موشک بازی به بهانه اینکه این ترمینال ۲ محل ورود عبادی نخواهد بود به سمت ترمینال ۳ !!!!! (ترمینال حجاج) رهسپار شدند. جمعیت همچنان زیاد میشد ظرف ۱ ساعات به ۱۰۰۰۰ نفر رسید گروه گروه مردم به سمت فرودگاه می اومدند سپاه آماده باش داده بود پلیس به جمعیت نزدیک نمی شد ولی از مردمی که پشت عوارضی فرودگاه خارجی که ۵۰۰ متری تا ترمینال فاصله داره جمع شده بودند نهیب میزد که متفرق شید. ساعت از ۱۰ هم گذشت دیگه امیدی به اومدن عبادی نبود پرواز ساعت ۹:۲۰ باید می نشست. دیگر چهره ای مردم سانتی مانتال نبود  همه نوع تیپ دیده میشد حتی طرفذارهای قرمز و آبی که برای روز جمعه در حال تمرین تشویق تیمشون بودند. عدم وجود برنامه ریزی ، سر در گم بودن مردم کاملا مشهود بود. شعارها تبدیل شده بود به - رفراندوم...رفراندوم...راه نجات مردم  - ایرانی میمیرد ذلت نمی پذیرد. - خاتمی...خاتمی... خجالت،خجالت.
 من خسته تر از همیشه به سمت خانه راه افتادم تمام مسیرهای منتهی به فرودگاه رو بسته بودند حتی میدون آزادی مسیر شرق به غرب رو ... راننده تاکسی می گفت آدمهایی هستند که دارند از آریا شهر میان طرفه فرودگاه. پیرزن و پیرمردی که به سمت فرودگاه می رفتند از من درباره اوضاع پرسیدند  بهشون توصیه کردم نرید ولی عزمشون راسخ بود. زن مایوسی که همراه من برمیگشت می گفت همش زیر سر این رژیمه دوباره ملت گول زدند حتما یواشکی از فرودگاه خارجش کردند.
مرد جوانی که جلوی تاکسی نشسته بود پرسید کی رو؟
- عبادی
- عبادی دیگه کیه؟
و ما شروع کردیم تا بازهم بزرگ کنیم یه نفر دیگه تو ذهن مردم و در سر زبون بیاندازیم اسمی که به گوش عامه غریبه است تا به گوششون فرو کنند که فلانی چقدر آدم مهمیه و خارجی ها براش فلان کردند و بهمان و هزار امید ببندیم و تکرار کنیم این قصه را.

بعد از ملاحظه ۸ نظر:
به نظر میاد بعضی از دوستانم مطلب فوق را حمل بر حسودی و کج اندیشی و دید سیاه انتقادی من دانسته اند. حق با آنهاست چون من قصد ندارم خودم را توجیه کنم. این خانم را اصلا تخته پاره ای که ایرانیان مجبور به آویزان شدن به او باشند نمی دانم و اصولا ظرفیت کاریزماتیک (رهبری جریان خاص یا اپوزوسیون) در نیل به اهداف دموکراتیک را نیز در ایشان نمی بینم.
مطمئن باشید تا ۶ ماه دیگر چنان غباری بر خاطره ها بگیرد که خودتان هم باور نکنید.
نظرات 10 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:18 ب.ظ http://www.gharibaneh.blogsky.com

ما هم وبلاگ داریم شما هم وب لاگ خجالت میکشم یه سرم به من بزن

زمینی پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:29 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com


انتقاد! به شدت با انتقاد موافقم ... من هم آدم منتقدی هستم، خیلی هم منتقد، اما یک بار هم از خودم انتقاد خوبی کردم: گفتم تو این‌همه انتقاد می‌کنی و این همه اعتراض داری، خوب حالا خودت چی می گی؟ این همه شک می کنی، این‌همه زیر سوال می بری، خوب به جاش چی میاری؟ ...
می‌خوام اینا رو به تو هم بگم ... نوانمند و سرخوش باشی دوست عزیز!

محمد پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:46 ب.ظ http://daftarekhaterat.persianblog.com

به چی اعتراض داری؟ به اینکه چرا جایزه رو به تو ندادن؟! آره والا! ایشالله سال دیگه. :)

مرتضی جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:20 ق.ظ http://mortezaa.blogsky.com

و هر روز و هر روز ما در فکر ساختن رهبر و خدا و پیامبر و اما واسه خودمون هستیم.
ایدال پرستی
خود باختگی
دیکتاتور پروری
نگاه به ده غرب انداختن
و ...
فردا مسافرم وگرنه کامنت بهتری می گذاشتم
ارادت داریم آقا باربد

دی داد جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:40 ق.ظ http://daydad.persianblog.com

کاش منم می تونستم بیام ...

شیما کلباسی جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:28 ق.ظ http://www.zaneirani.blogspot.com/

اینهم نگاه انتقادی من است. http://www.iranian.com/SheemaKalbasi/2003/October/Ebadi/

هاله جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:44 ق.ظ http://mithras.org

باربد جان، وقتی غریق هستی به هر تخته پاره ای خودتو آویزون میکنی. فرض کن این هم نبود، اونوقت چی؟

بابالنگ دراز جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:49 ق.ظ http://babalengderaze.persianblog.com/

بدبختی ما مردم همینه دیگه .... باید دنبال یه اسطوره و قهرمان باشی .....

اروند شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.arvand.net

کاملا باهات موافقم. البته این قهرمان پروری توی گوشت و خون ماست. ملتی که کاوه نجاتشون داده و منتظر یک منجی هستند

هاله شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:28 ق.ظ

باربد جان، بازم میگم. اینم نبود چی؟ بلاخره ایام به همون منوال سابق میگذره شیرینی هم در کار نباشه، جایزه ای هم در کار نباشه و قهرمان پروریی هم در کار نباشه. چرا انقدر برات بزرگه مساله؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد