رودلاگ

جریانی همچون رود بر بستر وبلاگ، از زمستان 81 ، باربد شمس

رودلاگ

جریانی همچون رود بر بستر وبلاگ، از زمستان 81 ، باربد شمس

 

حرکت به سمت تائو
وقتی بخواهیم به سمت تائو بروید اولین کاری که باید بکنید اینه که خواستن رو فراموش کنید. مادامی که به دنبال به دست آوردنش هستید از اون دور می شوید چون رها ساختن و به چیزی چنگ نزدن (نیروانا) حتی چنگ نزدن به تائو ،شرط تائویی بودنه.

تهیای مطلق تائو
یک لحظه تامل کنید! لیوان پر بی نیاز است یا لیوان خالی؟ دست پر نیازمند است یا دست خالی؟ در فلسفه تائو این خالی است که بی نیاز است چرا که پر نیازمند پر بودن است تا باقی بماند. نهایت تهیا "تائو" است که منشاء همه جلوه های وجودی است. این تناقض بنیاد فلسفه ی تائویسم است.
پس به خاطر بسپاریم: پارادوکس  جوهر اندیشه تائویی است.

 از طرف بابک  در ساعت ۷:۴۳ صبح



مفت باشه،...باشه

 نه! واقعا خدا وکیلی، اگه این وبلاگ آزاد نبود، اینقدر چرت و پرت نامه به نام وبلاگ در می اومد؟ که نه ته داره نه سر داره، نه نویسنده اش تعهدی احساس می کنه و نه اصلا موضوع داره؛ پوچه پوچ!
 از طرف باربد 


این باربد ما اهل جنگولک بازیه! من مطمئنم دلش قنج می زنه وقتی به تبلیغات تو روزنامه نگاه می کنه.عاشق تیتر و چهارخط اوله. تا می گم این مقاله رو می خوام بذارم تو وب لاگ دست وپاش شروع می کنه به پریدن و از دهنش کف می زنه بیرون! آخه می ترسه یه وقت آب تو دل بیننده ها تکون بخوره فکر کنم اگر بخواد با کسی دوست بشه ترجیح میده از صبح تا شب بهش چشمک بزنه به جای این که دو کلام حرف حسابی بزنه! چی کار کنیم دیگه این باربد ما این جوریه!

 از طرف بابک  در ساعت ۱۰:۵۵ صبح



از طرف باربد 




توضیح باربد : والا چی بگم. من می خواستم تا الان مخاطب داشته باشم لحن نوشتاری من هم خوب یا بد محاوره ایه فکر می کردم این طوری می تونم ارتباط بر قرار کنم ولی حالا می بینم از هر 50 بازدید کننده فقط 1 نفر نظر میده و هر چی آدم حسابی که می شناسم میگه سطح وبلاگت مبتذله!!! حالا می فهمم این هفته نامه رنگینکی ها که تمام 15 صفحه شون رو به تایتانیک و عکس هدیه تهرانی خلاصه می کردند به حدی که آدم حالش به هم می خورد به خاطر چی بود. بابک از دست من عصبانیه چون آخرین مقاله اش راجع به "نسل قدیم بحران اجتماعی نسل جدید" را به خاطر طولانی بودن و سنگین بودن مطلبش پابلیش نکردم. اونم یه اعتراف وحشتناک کرد. دوستاش گفتند "دکتر! در حد تو نیست تو همچون جایی مطلب بنویسی بیا برات یه وبلاگ جدا بزنِیم" تازه دو زاریم افتاد که چرا در مقابل اصرار من که چرا به آشنا ها خبر این وبلاگ رو نمیدی می گفت نه! صبر کن. اصلا قائده من که مطلب باید 5 خط باشه جذاب باشه طیف گسترده رو شامل بشه و... از نظر اون رد شده است. حرفش اینه که باید ما حرف داشته باشیم به قالبی که می پسندیم مطرح کنیم حتی اگه هیچ کس اونو نخونه. و معتقد اگه من این کارهامو ادامه بدم میشم عین یه لبو فروش!!!بهش میگم بابا از این 20000 وبلاگ فعال ایرانی 80درصدش متعلق به زیر 20 ساله که مخاطب زیادی هستند وبعضا پر بیننده ترینند پس همه اشتباه می کنند میگه: "مگه یه آدم 15-16 ساله چی برای گفتن داره؟ چند تا کتاب تا الان خونده؟ چه حرفی می زنه که بخواد در خواننده نیاز ایجاد کنه؟" می دونم قصد تو هین نداره ولی به این فکر میکنم که او حتی از رنگ و قالب رودلاگ هم خوشش نمیاد باشه! شاید تجربه کار گروهی بتونه قالب قشنگتری برای اینجا بسازه. از این به بعد تصمیم دارم خودم باشم  و بنویسم حتی اگر فقط خودم بیننده اش بمونم.
نظرات 24 + ارسال نظر
مامان و بابا و دخترشون یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:07 ق.ظ http://behrokh.persianblog.com

اینطور هم که شما میگید نیست..

نسترن یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 11:26 ق.ظ http://www.nastaranlovelylady.blogspot.com

بلخره یکی پیدا شد حرف دل منو بزنه راستی اون یکی رو چیکار کردین تا دیروز ۳ نفر بودین!!!!!!!!

والا چی بگم. نه ! شهریار خان تاج سر مان

این مرد یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 02:47 ب.ظ http://www.dirpaa.persianblog.com/

باربد عزیز!
اولین اصل هر کار جمعی، احترام به حقوق یکدیگر و یه کمی گذشت نسبت به همدیگره (عجب جمله‌ی قصاری!).

بابک یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 02:53 ب.ظ http://babak-n.blogsky.com

به نظر من هم خودت باش .البته یه کم سخته چون به قول خودت ممکنه پرنده هم تا چند وقت تو وبلاگت پر نزنه!
نمیدونم خودت چند سالته برام بنویس هرچند از نظر ایده الیستی سن و جنس و .. مهم نیست ولی من یکی که تا ایده ال شدن خیلی راه دارم.
در ضمن این موضوع یکی از مشغله های فکری بشر در حداقل چند هزار سال پیش بوده. یعنی از زمانی که خط اختراع شده! و اون هم اینه که داداش روشنفکر همیشه درد نون داشته.
همین حافظ هم یه جاهایی واسه یه لقمه نون برای شاه شجاع دستمال می زده.
به هرحال انتخاب سختیه . یه چیزی تو مایه علم بهتر است یا ثروت!!
پیشنهاد:
چون من هم باهات موافقم پیشنهاد می کنم یه گروه درست کنیم که هر کی خودش باشه. و از طریق یک ارتباط لینکی و .. هرکس دیگه ای هم که اینجوریه پیدا کنیم. دیگه از راننده کامینهای پاریس که کمتر نیستیم . اونها هم هر چند وقت با هم جمع میشن حرفشونو میزنن، هر چی که هست.
به عنوان اولین قدم و هم در پاسخ میلی که زده بودی که با صداقتت حال کردم لینکت می کنم. میدونی که من سه تا لینک بیشتر ندارم که راستش یکیشون هم به خاطر رودرواسی لینک کردم. یعنی تو این موضوه وسواس دارم .
بهم بگو نظرت چیه.

حاج اسیر یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 05:46 ب.ظ http://asir.blogspot.com

سلام من در این زمینه نظری ندارم!! ولی در زمینه وبلاگ خودم بگم که تو قسمت پائین وبلاگ من رو ببین اونجا لینکهای دوستان من قرار داره که تو هم هستی!! در ضمن ایمیل خودم رو هم برات نوشتم

محسن یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 06:01 ب.ظ http://parsneghah.persianblog.com

سلام. ممنون از اینکه به من سرزدید. وبلاگ زیبایی دارید ولی من جای شما بودم به بلاگ اسکای اعتماد نمیکردم. آخه خودم هم از دلسوخته گان پیشین بلاگ اسکای هستم. وبلاگم : http://negah.blogsky.com که هنوز مسکوته. لینک هم رد و بدل میکنیم ولی بعد از آشنایی بیشتر.

علی یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:31 ب.ظ http://alijoon.persianblog.com

سلام. ممنون.
از پیشنهادتون ممنون.
البته فعلا من دارم میرم یه مسافرت یه هفته ای.
وقتی برگشتم خدمت می رسم.
راستی من از «سمیرا» اصلا خوشم نمیاد ...

بيتا یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:35 ب.ظ http://sharmine.persianblog.com

سلام.با نطراتت در مورد وبلاگها موافقم ولی خوب اينم يک سرگرميه ديگه و در بعضی مواقع مفيد.به منم سر بزن.

[ بدون نام ] یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:41 ب.ظ

سلام : باربد عزیز ممنون که سر زدید راستی من که از نوشته ترکی شما چیزی زیاد دستگیرم نشد . ضمنا از بابت لینک هم تشکر منم با اجازه تون لینک شمارو میذارم ولی راستش رودلاگ رو نمیدونم یعنی چی . نمیخواین پائین عنوانتون توضیح بدین ؟

آشنا یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:51 ب.ظ http://weblove.persianblog.com

سلام / چطوری لینک شما در وب لاگ دوستان 'www.jalali.7p.com

تاراز یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 10:37 ب.ظ http://bibiyan.persianblog.com

سلام.پیروزباشید.

مانی یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 10:43 ب.ظ http://charand-parand.blogsky.com

حالت خوبه ؟

مریم دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 12:14 ق.ظ http://mariami.blogsky.com

من نمی دونستم اما انگاری من هم یک فیلسوف تائو هستم

ح م دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 02:00 ق.ظ http://sincetoday.persianblog.com

درود :
باربد عزیز
ازاینکه سری به ما میزنی ممنون . راستی با فکر غریبانه ات موافقم . نه خورشید باش ونه چون بارون ؛خودت باش و بیا بیرون .راستی وبلاگتون متنوع وعالی است.
در وبلاگم شعری به افتخار شما نوشته ام امیدوارم خوشتان بیاید .

نسترن دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 03:28 ق.ظ http://www.nastaranlovelylady.blogspot.com

بابک خان از اینکه به وب لاگ من سر زدین ممنون.در رابطه به مطلبی که نوشتید فقط می تونم بگم ما آ دما تو این دنیا برای داشتن هر چیز یک چیزیایی رو از دست می دیم.بعضی وقتها بهای سنگینی برای بدست آوردن می پردازیم.تو این دنیا که ریا و درویی جز لاینکف زندگی آدما شده خود بودن خیلی سخته چون خود حقیقی هر کس یک حقیقت انکار ناپذیر است اما ما برای بودن خودمون خودمونو انکار می کنیم.مثل ی تصویر زیبا که ماهیتش چیزی غیر از ظاهرش است.خلاصه اینکه من با نظر شما موافقم و ی چیزه دیگه ابنکه همیشه علم بهتر از ثروت است.

[ بدون نام ] دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 04:55 ق.ظ http://forever.persianblog.com

سلام باربد عزیز...........الوعده وفا .....لینک دادم .....ممنون از لطفت.........

سـعـیـد دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 10:36 ق.ظ http://www.feminiran.com/

من نمیفهمم این جمله را که ــ باید خودم باشم یا نه ــ و از انیطور حرفای کلیش و رایج! مگه آدم میتونه دیگری بجز مجموعه خودش باشه وقتی همان خودش هنوز داره نفس میکشه. زندگی اصلاٌ خودش یک فیلم بدون سناریوست و ماها همه در حال فیلم بازی کردن توش. کامنت گرقتن حسن و عیب خودش را دارد و مثلاٌ گاه باعث دعوا و سوهان روح شدنه و یا انسان را با خودسانسوری به بازماندن از رسالتی که به خاطرش انگشتاشو برقص درمیاره دچار یک عوامزدگی ناخواسته میکند. هر نویسنده ای بالاخره مخاطب و اسلوب و تم خود را در حین یک پروسه دراز مدت آنهم در صورت ادامه کارش پیدا خواهد کرد. عجول نباشید جنابان بابک و باربد!

سوسکی دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 11:59 ق.ظ http://sooski.persianblog.com

بارید جونم، هر چه میخواهد دل تنگت بگو (بنویس) ... در پاسخ به کامنتی که برام گذاشتی: منظورت رو از بوق وقتی من یادداشت پابلیش میکنم نفهمیدم. بعدشم ما هیچ هم آدمای احمقی نیستیم، ولی احساسی؟ نمیدونم... حداقل خودم احساسی هستم. شاید بدلیل زن بودنم باشه...

بابک دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 01:44 ب.ظ http://everything.persianblog.com

سلام باربد جان
وبلاگ زیبایی دارید
با اجازتون لوگوی وبلاگتون رو در وبلاگم گذاشتم

غزل دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 03:22 ب.ظ http://pn1350.persianblog.com/

سلام . من امیدوار بودم که پیامهای نوشته شده در وبلاگ من کار شما باشد ٬ که میگویید نیست ... گرچه فرقی هم نمیکند من باز هم به شما سر میزنم . فقط یک چیز دیگه ٬ همه ما یک روزی کوچک بودیم که خواندن و نوشتن را آغاز کردیم . وبلاگ عرصه خوبی برای نوشتن کوچکتر هاست چرا که میتوانند توسط بزرگترها نقد شوند البته اگر به بیراه نروند که متاسفانه بیشترشان رفته اند و آنهم برمیگردد به نداشتن فرهنگ استفاده از این رسانه ..... خیلی طولانی شد ببخشید .

وندا دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 04:04 ب.ظ http://vanda.blogspot.com

مرسی از اینکه به ایلده سر زدید!
چاکریم!
اگه ادم حسابمون میکنید بلینکید!
خود دانی!
قربونتز ...

مرمر دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 06:22 ب.ظ http://river.blogsky.com

راستش لباس گرم کن ام رو پوشیدمو دارم خودم رو گرم می کنم برای نوشتن..۱...۲....۳. !!!! آرم وبلاگ تون زیباست...... مطالب هنوز گسسته است ..... اما برای شروع کار خوبه....اخرش اینکه نگران خواننده هاتون نباشید ... آنچه از دل بر آید بر دل نشیند!! .....

سعید اصلاحی دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 07:25 ب.ظ

سلام باربد و بابک عزیز. آیا هیچ خالی ای برای بقای معنا و استمرار حیات خویش نیازمند حفظ کیفیت و موجودیت خود نیست؟ ... آیا برای تشخیص کیفیات مترتب براین نیازمندی باید سنجه های به خصوصی همراه داشت؟ / به نظرم همان قدر که یک لیوان پر برای حفظ و بیان تعاریف منطبق بر حال اکنونش نیازمند پر ماندن است یک لیوان خالی نیز چنین است مگر آن که فلسفه ی بقا و ماندگاری شما برای «هر» ظرفیت خالی مانده ای مفاد محالی داشته باشد ... که البته این کمال احسن است البته در تطابق با سنجه های متضاد و مفترقی که بر احوال کلی این جهان محاط اند! "نه خدا وکیلی" اگر وبلاگ نویسی هم بر سیاق مسبوقه و ممدوحه ی گذشته در دایره ی امتیازات متعلقه به خدم و حشم عالی جنابان لانه کرده در ذهن و فرض مان بود و این ملک طلق ممنوعه شایسته برخورداری از کرامات مخصوصه، باز هم شاهد این همه «کیفیات» "پوچ" و لوچ نبودیم؟!... آیا به تفاوت ها اندیشیده اید؟... در بخش نظر سنجی هفته(فیمینیسم در ایران)، همزمان می توان هر چهار گزینه ی ذکر شده را با هم انتخاب کرد و این موضوع برای من بسیار عجیب و جالب است زیرا در این صورت نمی دانم قرار است چه چیزی مورد سنجش قرار گیرد؟ لطفاً به این جمله توجه فرمایید: فمینیسم، ایرانی و غیر ایرانی ندارد و با روی کردی مرد ستیزانه و زن سالارانه در صدد دفاع از حقوق مدنی زنان است که البته در ایران هنوز ظرفیت [تحقق اش] را نداریم. باربد عزیز از این که فرصتی را فراهم نمودید تا مفتخر به میهمانی سفره ی پر از موهبت اندیشه های تان شوم، صمیمانه سپاس گزارم.

پاسخ باربد:
من کمتر به نظری پاسخ میدهم چون معتقدم آزادی بیان رو خدشه دار می کنه ولی اگر مسئله مبهمی مطرح بشه لازم می دونم توضیح بدم:

سعید عزیز! پیامتان را دریافت کردم و پذیرفتم همینکه اهمیت دادید و ابراز نظر کردید برای ما ارزش دارد:

۱. این پراکندگی نقیصه است و شخصا موجود دگمی هم نیستم که الان توجیه کنم. بحث بابک با من هم همین است. من معتقد به گستردگی موضوع برای یافتن پر مخاطب ترین آن هستم و مسلما هم در تطابق با عکس العمل مخاطب جهت دهی می کنم.

۲. پاسخ به جریان پر و خالی هم بماند به بابک هرچند من به شخصه ایراد شما به فلسفه تائو را نفهمیدم ﴿با اون کلمات قلمبه که نمی دونم جدی بود..نبود؟...﴾

۳.وبلاگ آزاد است ...سنگ مفت است...گنجشک.. ﴿این نظر منه..نظر شما هم محترمه...﴾ در ضمن در پاسخ به کلمات داخل گیومه : ادبیات نوشتاری من محاوره ای است ﴿این را به حساب بیسوادی بذارید نه پز روشن فکری﴾ در حالی که بابک سعی دارد با سلیقه نوشتاری خود به بیان اندیشه های تائو بپردازد. این قائده در تمامی متنهای موجود بسته به شخص پست کننده صادق است.

۴."به تفاوتها اندیشده اید؟".. اندیشه!!..."مفتخر به میهمانی سفره ی پر از موهبت اندیشه های تان"... با یه آدم معمولی با سواته سیلک طرفید که مخش از این همه حرفهای قلمبه که مث رگبار از در و دیوار می باره خستیده... من انشام تو مدرسه زورکی میشد ۱۳ ، ادعایی هم ندارم ولی سعی داریم رودلاگ شناسنامه پیدا کنه و با محتوا تر بشه ...

۵.فیمنیسم..بحثی که جداٌ به آن خواهیم پرداخت ...ولی اون جمله ای که ساختی که من رو یاده لحاف چهل تیکه می اندازه اما خودمونیم "مرد ستیزی و زن سالاری" کجا "دفاع از حقوق زن" کجا بحث ما شفاف شدن همین مرز است می خواهیم به بهانه پیراهن خونین فیمنیزم اجازه موتور سواری برای زنان بگیریم یا به نقش کمرنگ و تو سری خور زن در عرصه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ... بپردازیم.

--------------------------------------------------------------------
پاسخ بابک:
آقای صالحی من مطلب شما راخواندم. بگذارید اعتراف کنم از صمیم قلب شاد شدم که هنوز کسانی هستند مثل من می توانند جوری بنویسند که هیچ کس نفهمد.من هم باید بگویم به بیماری شما مبتلا هستم. ولی در مورد لیوان!
هستی هر سامانه منوط به هستی عناصر تشکیل دهنده آن است. بدیهی است هرچه کمیت عناصر بیشتر باشد میزان وابستگی یک سامانه به عناصر -در کل و جزء- افزایش می یابد در واقع نیاز یک سامانه افزایش می یابد. بدیهی است سامانه تک عنصر از پایداری بیشتری بر خوردار است تا سامانه چند عنصری. تائویسم بر این باور است. به همین سیاق مجموعه تهی بی عنصر بی نیازترین است چون از نیازمندی به عناصر رهاست. تهیای مطلق در یک سر این طیف واقع می شود. از چنان بی نیازی ، توانمندی شگرفی برخورداراست. تجلی آن دنیای صورت می گردد. در این پارادوکس هست از نیست نشات می یابد و هست ونیست جلوه یک چیز است در این توالی پویای بین هست ونیست شکل بی شکلی و نا دوئی بود ونبود تجلی است.

دوست عزیز کاشکی با هم می شد بنشینیم و یه چایی بخوریم و گپ بزنیم البته نه در لیوان! که در مثل مناقشه نیست

سعید اصلاحی سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:12 ب.ظ

سلام. اشاره ی شما به گزافه گویی من به عنوان یک آدم قلمبه گوی خودنما کاملاْ صحیح بود. به شما اطمینان می دهم که بقچه ی عقده های فراوانم را بار دیگر در وبلاگ تان باز نکنم و با پریشان گویی های آزار دهنده ام و رسم الخط گنگ و متظاهرانه ی خویش موجب دلگیری مجددتان نشوم. تندرست و شاد باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد